تولد 4 سالگی
سلام عزیزم تولدت مبارک چه شب خوبی بود جمعه شب سال 88 و چه حیف که زود گذشت .واقعا گذر عمر مثل یک چشم بر هم زدن میمونه و تنها چیزی که باقی میمونه خاطراتشه.اون شب ما از باغ برگشتیم چون تاریخ زایمان شده بود ودکتر هم گفته بود که اگر دردت نگرفت صبح بیا بیمارستان وبخواب .ولی من اون شب خیلی استرس داشتم وهرکار میکردم که خودم اروم نگه دارم ولی نمیشد بالاخره خوابیدیم و7 صبح بیدار شدیم وبعد از صرف صبحانه با مامان جون وبابایی رفتیم بیمارستان.توی راه خبلی دعا میکردم وهمش با خودم میگفتم کی ام...
نویسنده :
seti
10:41