ما میخواستیم برای عروسی پسر خاله بابام به یزد بریم شب هم راه افتادیم اول رفتیم لباس عروس هم برای من هم برای ترنم گرفتیم و راهی شدیم. از دیهوک راه افتادیم نزدیگ طبس بودیم ساعت 3 یا 4 صبح بود که چشمتون روز بد نبینه لاستیک عقبی ترکید و ما چون داخل جاده ییک بانده بودیم یعنی ماشین از روبه رو میومد همون لحظه که ترکید لاستیک ما رفتیم رو لاین مخالف یهو یه اوتوبوس داشت از رو به رو میومد من فکر کردم الانه که بمیرم بعد بابام با یک زور ماشین رو برگردوند رو لاین و یهو ما اریب رفتیم رو زمین خاکی خدا بهمون رحم کرد که جلو تر نرفتیم و گرنه میرفتیم تو دره خلاصه ما رفتیم تو خاکی ماشین همینجور دور خود شم میچرخید که یهو یکجا واستاد همون لحظه هر ...