خب بالاخره اومدم
سلام بالاخره گشادی رو گذاشتم کنار رو اومدم بنویسم
راستش الان ۴روزه مادربزرگ مادرم که اندازه ی مادربزرگ خودم برام عزیز بودن رو از دست دادیم
راستش کلی تا دیروز مهمون داشتیم اما الان همه رفتن
و خلاصه که من کلی درس دارم و اصلا از وقتی مدرسه ها شروع شده خواب درست و حسابی نداشتم و بی خوابی گرفتم ولی خیلی خوبه بدنم عادت کرده و حس خوبی دارم از اینکه درسم بهت. شده از مدرسم خیلی راضیم
راستش یک تغییر هم کردم که چادری شدم و خب دیگه واقعا علاقه دارم به چادر
و کلا چند وقته آدم مودی شدم درک نمیکنم مودم خیلی سریع عوض میشه و خلاصه تغییر های زیادی کردم
الآنم حس ندارم بشینم بنویسم اومدم بگم پست قبلی که قفله رمزش
(دلتنگتم) رمز پست قبلی هست
دوباره میام مینویسم فعلا امتحانا صف کشیدن
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی