setayeshsetayesh، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره
my sistermy sister، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره
my weblogmy weblog، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره
روزی که دوباره متولد شدم 🫂🥀روزی که دوباره متولد شدم 🫂🥀، تا این لحظه: 1 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره
آرمی شدنم💜🇰🇷آرمی شدنم💜🇰🇷، تا این لحظه: 1 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

세타예시💜

ستایش کوچولو قدیم

دیروز چه گذشت

1400/3/14 1:08
نویسنده : seti
143 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز هم مثل روز های عادی از خواب بیدار شدم یکم کمک مامانم کردم ( صبح و ظهر زیاد چیزی نمیگزره ) 

خلاصه ما یک چرت بعد از ظهری بعد نهار زدیم بابا اومد خونه یک هو ترنم بیدارم کرد که میخوایم بریم خونه طاهاشون (اقا رضا پسر دایی مامانم هست و بچه هاش طاها که امسال میره اول و یک نازنین رقیه که نمیدونم چند سالشه ) خلاصه فکر کردم الکی میگه بعد از چند بار صدا زدن و پرسیدن از مامانم فهمیدم  که بلللللللللههههه راست میگه میخوامیم بریم 

من یک مانتو مشکی با شال صورنی و یک شلوار مشکی پوشیدم 

اول رفتیم خونه دوست مامانم تا وسایل ارایشیش که اونروز خریده بود رو بگیره چون اسنپ گرون بوده مجبور شدیم بریم دم در خونش دیگه بعد اونجا رفتیم گوشی خراب مامانم (قصه اش طولانی بعدا میگمتون ) بعد از اون داشتیم میرفتیم خونه اقا رضا که نبات هایی که از یزد براشون اوردیم ببریم که بابام یک لوازم قنادی بزرگ دید گفت بریم یه چرخی بزنم خلاصه رفتیم و اونجا لیسک کیک دو تا گرفتیم و اومدیم خونه اقا رضا اول های مهمونی که با سالار ( پسر عمو بزرگه ) چت میکردم با اینترنت گوشی بابام و وقتی بابام فهمید شیر اینترنتش رو قطع کرد بعد به من گفتن برو مراقب بچه ها تو حیاط باش دارن دوچرخه بازی میکنن تا رفتم دیدم دوتا دوچرخه ی بزگ که منم میتونستم سوار شم بود و من اونجا کلی بازی کردم بعد از دوساعت نگار اینا اومدن و ما با اونا که اونا میشن 

پگاه . نگار . طاها . نازنین رقیه . ترنم . و من 

بعد ما انقدر بازی کردیم که لباسامون ازش عرق میبارید وضیعت بدی بود خلاصه کار اشتباه رفیتم هم جلوی کولر ،کولرشون جوری بود که قشنگ با مستقیم جلو روت هست و ما قشتم ال ها رو با گفتیمن قشنگ باد خوردیم چند با این کار رو کردیم و باعث مریضی الان بنده است 

خلاصه شام خوردیم بعدش و من یکم مورتال کامبت ( یک بازی جنگی خیلی باحاله) بازی کردم و بعد رفتیم خونه و از خسته گی زیاد خوابم برد و اونجا ساعت 1:36  دقیقه بود و قشنگ خسته بود  

لایک . کامنت 

یادتون نره 

بوس به کلتون 

دوستون دارم  

پسندها (3)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)


14 خرداد 00 10:01
همیشه خوش باشید عزیزم
seti
پاسخ
مرسی گلم 
همچنین 
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به 세타예시💜 می باشد