setayeshsetayesh، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره
my sistermy sister، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره
my weblogmy weblog، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره
روزی که دوباره متولد شدم 🫂🥀روزی که دوباره متولد شدم 🫂🥀، تا این لحظه: 1 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره
آرمی شدنم💜🇰🇷آرمی شدنم💜🇰🇷، تا این لحظه: 1 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

세타예시💜

ستایش کوچولو قدیم

یزد رفتن

سلام عزیزان ببخش چند. روز پست نداشتم سرم خیلی شلوغ بود خلاصه بگم میخوام فردا صبح بی حرف پیش بریم یزد برای همین دارم ساک جمع نکنم و کلی کار دارم اومدم اطلاع بدم که منتظر عکسای قشنگ باشید و خاطره ی تصادف مون هم همین امروز پستش رو میدارم دوستون دارم. ...
24 اسفند 1399

🧾کار نامه ام رو دادن 🧾

بچه ها کار نامه ام رو گرفتم 🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳 دارم از ذوق میمیرم حالا دوست دارین عکسش رو بفرستم یا نه کسانی که دست دارن ببینن این پشت رو لایک کنن دوستون دارم 🥰🥰🥰🥰
20 اسفند 1399

معرفی خانوادم

سلام بچه ها یادم رفت خانوادم رو معرفی کنم خانواده ی ما یکم پیچیدست و امیدوارم متوجه بشین سئوالی داشتین در خدمتم  مامانم : مامان فاطمه  بابام : بابا مصطفی  من : ستایش  خواهرم : ترنم  مامان مامانم : مامانجون اشرف  پدر مامانم : باباجون شکرالله  دایی اول : دایی اسماعیل  دایی دوم : دایی ابوالفضل  خاله : خاله نجمه  زندایی ( خانم دایی اسماعیل ) : زندایی سمیه  شوهر خاله : اقا اسماعیل  دختر خاله اولی : نگین  دختر خاله ی دومی : نیکا  دختر دایی : زینب  پسر دایی : علی  من نوه اولی از طرف خانواده...
20 اسفند 1399

🌠عکس هام 🌠

میخوام عکس بزارم عکسای خوشگل اینا عکسم شیرینی های خوشمزه و خوشگلمون که همه باهم درست کردیم عکس های اتلیه که وقتی ۹ سالم بود گرفتم 🤗🤗 اینم عکسی که تو جاده ی یزد از غروب گرفتم من و بهترین دوستام تو سال پنجم دبستان اون وسطیه ایدا هست که براتون از دعوا هامون میگفتم یادتونه و کنار ایدا صبا هست که خیلی با هم دوستیم خب منتظر عکسای بیشتر باشین 🏞🏞 دوستون دارم🥰🥰...
19 اسفند 1399

ناخون های خوشگلم😍

دوستان قراره عکسای ناخون قشنگ رو تا چند روز قبل عید بزارم ولی این اون سوپرایز نیست 🙃 منتظر عکس ناخون باشین و توی کامنتا بگین که خوشحالم یانه دوستون دارممممم ...
19 اسفند 1399

🚙مسافرت عید 🚙

سلام عزیزانم من قراره برم یه مسافرت برای عید میخوام برم به شهر یزد که کل فامیلای بابام اونجا از هفته ی پیش قرار بود که امروز راه بیفتیم اما دیشب تصمیم گرفتیم جمعه یا شنبه راه بیوفتیم من یه خاطره ی بد از یزد رفتی دارم که بهتون تعریف میکنم منتظر پست بعدی باشین برام دعا کنین که سالم برسم قصه ی اینکه من چرا خیلی از جاده میترسم مفصله براتون تعریف میکنم ...
19 اسفند 1399

🌸صبحتون بخیر 🌸

سلام دوستان عزیزم صبحتون بخیر من کلاسم که تموم شد داشتم گوشیم رو خالی میکردم چون هنگ کرده بود یک هفته پیش هم گوشیم رو زدم زمین شکست اونم صفحه اصلی و دوربین هم شکست خیلی ناراحتم نگاه میکنم به گوشیم دلم خون میشه ...
19 اسفند 1399
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به 세타예시💜 می باشد