세타예시💜

 با سلام عرض ادب  خب اومدم دوباره یکم از خاطرات های داخل موکب بنویسم  راستش داخل موکب خیلی خوبه  موکب ما مخصوص بچه ها وخانوماست  برای همین چون ما همه خانومیم و دختر برای همین از طرف موکب دبیرستان پسرانه مراقبمونن که مردا داخل نیان بنده خداها نیرو هاشونو میفرستن دور تا دور موکب تا مراقب ما باشن  چند بارم نزدیک بود دعوا بشه و شر بشه  دیگه خلاصه امشبم ساعت یازده رسیدم خونه  فرداهم باید صبح ساعت ۵:۳۰ بیدار بشم برای روضه های مامانجونم و تا۸ روضه بعدش برم مدرسه که کمک کنیم نماز خونمون رو درست کنم از اون ور فرمم رو بگیرم باز بعد از ظهر برم موکب و تا ای...

با سلام بعد از غیبتی طولانی اومدم بالاخره می‌خوام یکم خاطره رو ثبت کنم راستش از طرف مدرسه ی جدیدم که امام رضا هست برای خادم شدن در موکب مدرسه اسم نویسی کردم و روز جمعه اول مهر رو از ساعت ۸ صبح تا ۳ بعدازظهر اونجا کمک کردیم  راستش خیلی خوب بود فکر نمی‌کردم انقدر خوب باشه راستش به خاطر خادمیار بودنمون بهمون غذا نذری بدون صف میدادن خیلی خوب بود بساط شربت چایی هم که برای ما خادمیار ها به راه بود  ما بچه های که اونجا بودیم بیشتر پیش بچه های بودیم که اونجا مبومدن نقاشی بکشن و اینکه موکب دبیرستان دخترانه ی امام رضا بیشتر کارای فرهنگی میکردم یعنی چایی یا خوراکی نمیدادن   درکل حال و هوای خوبی بود&n...

راستش چند وقت هستش یکی داره با اکانت های مختلف کامنت های چرت و پرتی می‌زاره که چند بار به منم داده شده ولی من حذف کردم حوصله ی سر و کله زدن با همچین آدمایی ندارم😐  خانم بهار ببین هر چقدرم شما توهین به بی تی ای یا کره کنی ما اهمیت نمی‌دیم به شما هیچ ربطی ندارد که ما علایقمون چیه 😮‍💨 دوم اینکه به شاخ بودن گیر میدی اصلا به تو چه که ما شاخیم یا نه💔  اگر دوست نداری با آدمای شاخ بگردی و فکر می‌کنی ما شاخیم پس قطع رابطه کن و لطفاً آنقدر کامنت و نظرات چرت و پرت و پر از فحش های نامناسب نزار 😤 ...

به نامخدا بنده ستایش هستم بالاخره بعد غیبت صغری کبری با هم دیگه برگشتم اول از همه تولد سانا جون مبارک انشاالله هزار دویست ساله بشی🫂♥️ همچنین مابزرگم هم بالاخره بعد یک سال و خورده ای اومدن مشهد و این ستی خانم شما داره از خوشحالی بال بال میزنه 😂😅 و همچنین بگم از مهمونی یزدیامون که عموم دامادش رو برای اولین بار آورده مشهد و همچنین خاله ی بابامم اومدن و بگم براتون که قراره تا آخر هفته بقیه خاله ها ی بابام هم بیان🙃😐😂 جمنم براتون بگه که ما عید خونه تکونی نکردیم و دیگه مامانم گفت باید تو شهریور یک برنامه خونه تکونی داشته باشیم دیگه تو چهار روز ما کل خونه رو تمیززز تمیززز کردیم دست تنها دیگه خلاصه کلی داستان داشتیم تو ا...

خدایا آنقدر میام اینجا چک میکنم اما چرا حس نوشتن ندارم هی میام خاطرات رو بنویسم باز دوباره میگم حس تایپ نیست بیخیال 😐🥀

سلام دوستان من اومدم بعد از روز ها خلاصه نیومد سر میزدم اما حس نوشتن نبود چون یک هفته ای هست که سرمای بدی خوردمو همین دوروزه پیش زیر سرم به سر میبردم🥲🥀 آنقدر سوراخ سوراخ شدم که خدا می‌دونه حالا الان خوبم خلاصه تو این گیرو ویری  کلاس زبانم رفتم و کره ایم هم به یک جا رسوندم خداروشکر دارم یک از هدف هام رو به موفقیت نزدیک میکنم به خودم قول دادم اول تابستون که تو این سه مال بیست تا کتاب یا حداقل ۱۵تا کتاب بخونم و الآنم دوباره امشب سه تا کتاب خریدم بریم که به امید خداوند بزرگوار تمومشون کنیم🙃🤲  البته دیروزم بعدازظهر رفتیم برای تری خانم پارک که دوچرخه جدیدشون رو سوار بشن و بازی کنم اتفاقی دوستمون محدثه رو دیدم آنقدر غیبت کردیم ...

سلام چطورین خوبین امروز صبح بیدار شدم با خبرایی که شنیدم مغزم هنگ کرد الآنم بعد از کلی کار اومدم استراحت گوشیمو برداشتم  و راستی یک خوش آمدی هم به سایه جان میگم بابت برگشت دوباره  دیگه فعلا خبری نیست تا فردا 🙃♥️ ​​​​​ ​​​​​​ ​

و بعد از ساعت ها تو ماشین نشستن و یک مهمونی یهویی بالاخره به خونه رسیدیم و الان روی تخت قشنگم که خیلی دلم براش تنگ شده بود دراز کشیدم و کمرم حسابی درد می‌کنه چون تری خانم(مخفف ترنم)نذاشت من قشنگ بخوابم و راستی دو تا زانو هام هم آسیب دیده و دست راستم و انگشت اشاره ی دست راستم هم آسیب دیده کلا کلی یادگاری روی بدنم از مسافرت موند خدا رحم کنه😅🙂♥️